استاد مشاور: دكتر منيژه مقصودي
نگارنده:
گروه: انسان شناسي
هدفها:
هرچند تاريخ «مردانه» مردمشناسي در مقايسه با ديگر علوم بسيار اندك است و بسيار زود مردمشناسان زن وارد اين علم شده و كار بر روي زنان را شروع كردند، اما در رابطه با زنان كرد خصوصاً در رابطه با مساله قدرت كارهاي تحقيقاتي بسيار اندك بوده و آن بخش اندك نيز صرفاً در حد معرفي چند زن كردي بوده كه رياست طايفه و ايل خود را برعهده داشته اند. در مورد زناني كه پُست و موقعيت برجستهاي در جامعه خود نداشتهاند بررسي در اين زمينه بوده كه اين زنان تا چه حد موقعيت فرودستي در جامعه دارند و ظلمهاي رواشده بر آنها را برشمردهاند و هيچگاه بازيهاي قدرت ميان زن و مرد و استراتژيهاي قدرتشان بررسي نشده است.
«يكي از محققان به نام افلاين (۱۹۹۰) با اين ادعا كه قربانيان خشونتهاي خانوادگي عمدتاً زنان هستند مخالفت ورزيد و اظهار نمود كه ميزان خشونت اعمال شده به دست مردان بر زنان همانند ميزان خشونت اعمال شده به دست زنان عليه مردان است . بايد توجه داشت كه زنان تنها زماني اعمال خشونت ميكنند كه بخواهند از خودشان محافظت كنند يا عمل خشونت بار مرد را تلافي كنند، در حالي كه مردان معمولاً آغازگر خشونت هستند.» (خسروي، ۱۳۸۳: ۷۱)
«ميزان رفتارهاي خشونت بار مردان و زنان تا حد زيادي مشابه است، تنها تفاوت مربوط به موقعيتهايي است كه در آنها اعمال خشونت صورت ميگيرد.» (همان، ۱۳۸۳: ۷۱)
هميشه از ظلم و زور و قدرت و خشونت اعمال شده بر زنان سخن رفته اما هيچگاه از خشونت، زور، و اعمال قدرتهاي اين زنان هيچ سخني به ميان نيامده.
در مورد زنان و مردان، چه به تفاوتهاي بيولوژيك قائل باشيم و چه تفاوتها را ناشي از تفاوت در تربيتشان بدانيم، به هرحال نميتوان منكر تفاوت ميان دو جنس بود. همين تفاوتها سبب ميشود كه واكنشها، برخوردها، رويكردها و رفتار و. اين دو جنس از هم متفاوت باشد. هنگامي كه تنها براساس خصوصيات يك جنس براي جامعهاي كه متشكل از هر دوجنس ميباشد، تصميمگيري و برنامه ريزي كنيم، مشكلات زيادي را براي هر دو جنس و خصوصاً براي جنس ناديده گرفته شده پديد ميآوريم كه اين ميتواند سلامت جسماني و رواني آنها را به خطر بياندازد. هرچه شناختمان بيشتر باشد، برخورد صحيحتري خواهيم داشت. اين تحقيق در راستاي هدف كليتر و بلندمدتِ شناخت تفاوتهاي جنبههاي گوناگون رفتاري و فرهنگي دو جنس نوع بشر است كه يكي از مسائل مربوط به انسان، مساله قدرت است كه در همه روابط انساني از جمله در روابط خويشاوندي وجود دارد. هولندر مينويسد: «نفوذ و قدرت در همه امور زندگي انسان حضور دارند. در واقع گروهها بدون امكان تأثيرگذاري اعضايشان بر هم، قادر به ايفاي نقش خود نيستند.» (هولندر،۱۳۷۸: )
كتابهاي اندكي كه در اين زمينه وجود دارند، نوشتههايياند مربوط به جوامع ديگر و لذا تطبيق مسائل ذكر شده در آنها براساس فرهنگ ايراني و حتي خردهفرهنگ كردي لازم و ضروري ميباشد. به همين جهت سعي شد كه استراتژيهاي زنان فرهنگ خودي معرفي گردد و در اين راستا تحليلي نيز صورت گيرد كه در شناخت، اتخاذ و حتي خلق استراتژيهاي موثر، كمك نمايد.
اصليترين اهداف تحقيق، بررسي شيوههاي اعمال قدرت زنان است. و جهتگيريها نوعاً بر نحوهي دستيابي كنشگر به اهداف دلخواه متمركز است.
لذا ميتوان اهداف اين تحقيق را به طور خلاصه به صورت زير نوشت:
۱- بررسي و تبين شيوههاي اعمال قدرت زنان
۲- شناخت از شيوههاي به كارگيري خشونت و زور
۳- شناخت از زنان كُرد
۴- برنامهريزيهاي درستتر با در نظر گرفتن شناخت هر دو جنسيت
ضرورت و اهميت:
«وجود جامعهاي سالم در درجه اول وابسته به وجود نهادهايي سالم با اصول و ضوابط و هنجارهاي متناسب با نيازها ميباشد.» (مهدويي: ۱۳۷۷،۳) حضور روزافزون زنان در عرصههاي اجتماعي و رشد باورهايي چون فمينيسم و تلاش زنان در جهت ارتقاء جايگاه و منزلتشان از يك طرف و از طرف ديگر وجود باورهايي همچون منفعل بودن زنان و بيقدرتيشان و. هم زنان و هم مردان را در موقعيتهايي متناقض قرار ميدهد. لذا نشان دادن واقعيتها و آشكار كردن واقعيت بر همگان در سلامت روان هم زنان و هم مردان و پيشگيري از دچار شدن به تضادها و قرارگيري در موقعيتهاي متناقض، موثر خواهد بود. به اين ترتيب كه هم به مردان ياري ميرساند كه در طي جريان فهم استراتژيهاي زنان به شناخت بهتري از زنان و رفتارهاي آنان نائل آمده، لذا برخوردهاي صحيحتري را در ارتباط با آنان پيگيرند و نيز اينكه اين تحقيق به نوعي به اشتراك گذاشتن تجربيات زنان است كه لزوماً همه زنان از تمامي اين روشها آگاهي ندارند (البته بايد يادآور بود كه نميتوان ادعا كرد كه به تمامي استراتژيهاي قدرت زنان، توانستهايم دست يابم.) و ميتواند در آگاهي يافتن از استراتژيهاي ديگر زنان كمك فراواني نمايد و نيز تجزيه و تحليل اين استراتژيها كمكي خواهد بود در جهت اتخاذ استراتژيهاي مفيد و نيز خلق استراتژيهاي جديد و اثربخشتر كردن رفتارها و استراتژيهاي زنان.
كار بر روي استراتژيهاي اعمال قدرت زنان در خانواده پرده از زوايايي برخواهد داشت كه در آن زنان در خانواده و متعاقباً در جامعه اعمال قدرت ميكنند در حالي كه در بسياري اوقات خود از اين امر آگاه نيستند و يا از كارايي اين استراتژيها بياطلاع و يا نامطمئن هستند.
آگاه كردن آنان در اين مورد كه به راستي آنها نيز داراي قدرتند و داراي شيوههاي خاص و گاه بسيار متفاوت از مردان در اعمال قدرت هستند به آنان كمك خواهد كرد كه به آرامش رسيده و صحيحتر و با اعتماد به نفس بيشتري در جهت تحقق اهدافشان و مشاركت گام بردارند.
۲-۱ پيشينه تحقيق
«آنچه نبايد از نظر دور داشت روشهاي لازم كار در قلمرو انسانشناسي است. انسانشناسي با احاطه به تجربيات كسب شده به دامنه تفكرات خود ميافزايد تا براي تفسير اطلاعات جمع آوري شده خلاقيت بيشتري داشته باشد» (عسگري خانقاه، ۱۳۷۳: ۱۶۱)
در طي سالهاي اخير تعداد كتاب و مقالات راجع به زنان و نويسندگان زن بسيار افزايش داشته است. خانم نجم عراقي و همكارانش دليل امر را به چنين بيان ميدارند كه در دو دهه اخير«بروز نوعي خودآگاهي زنانه در سطح علني
تر و گستردهتر در جامعه موجب طرح مسائل مربوط به زنان در قالب نوشتههاي متنوع گشته است.» (نجم عراقي، صالحپور، موسوي ۱۳۸۱: ۱۴)
كتابهايي كه در زمينه هاي بسيار متنوع درباره زنان نوشته شده است مانند انواع كتابهايي كه آمارهايي را درباره زنان ارائه ميدهد از آمار تعداد زنان مطلقه تا آمار زنان راه يافته به دانشگاه و زنان مورد تجاوز(حاجي، ۱۳۸۵، زيتگر، ۱۳۸۱، ۱۳۷۸، ۱۳۷۷)، تا كتابهايي كه به تحليل مسائل زنان ميپردازند حتي در زمينه ورزش،(گرجي، ۱۳۸۱) آرايش و پوشش(ريد ، ۱۳۸۰، ضياپور، ۱۳۴۷، كريمي مجد، ۱۳۷۶، كلنر، ۱۳۷۹) مسائل اقتصادي( كتي، ۱۳۷۷، جهانبين، ۱۳۷۶، سفيري، ۱۳۷۷، زنجانيزاده، ۱۳۷۲)
امروزه مطالعات در زمينه زنان، وضعيت و مسائلشان و تلاش آنها تا بدانجا چنان پيشرفته كه زنان در ايران مانند بسياري از كشورهاي ديگر به بررسي حتي كتب درسي و نقش آنها در تثبيت مرد سالاري و تبعيض بر زنان پرداختهاند.(گوتمن، ۱۳۸۰، تندگويان، ۱۳۷۷، افشار نادري، ۱۳۷۵، فريدمن، ۱۳۷۱)
و در حوزه علوم اجتماعي بسيار كتابهايي را از نويسندگان ايراني و خارجي ميتوان يافت كه به مسئله جنسيت و زنان ميپردازند.(ميشل، ۱۳۵۴، گرت، ۱۳۸۰، ابوت و والاس ۱۳۸۵، اعزازي، ۱۳۷۶ نرسيسيانس ۱۳۸۳، درويشپور)
كه البته به جز اين كتابها، در بسياري ديگر از كتب در حوزه علوم اجتماعي هر چند كل كتاب به اين مسأله ارتباط ندارد اما در آنها مي توان به راحتي فصولي را يافت كه به بحث و سخن درباره زنان پرداختهاند(گيدنز ۱۳۸۱، بيتس وپلاگ ۱۳۷۵، ريترز،۱۳۸۱) و بايد تعداد بسيار زياد آثار منتشر شده فيمينستها و نقد اين آثار اشاره كرد كه حجم بسياري زيادي از كتب مورد استفاده و مفيد را تشكيل ميدهند.(فريدمن، ۱۳۸۳، ميشل، ۱۳۷۶، كولونتاي، (بيتاريخ)، لچت، ۱۳۷۸، ريد، ۱۳۶۳) با انواع ديدگاههاي محافظكار تا ديدگاههاي راديكال كه عدهاي از آنان معتقد به وجود دورانهاي مادرسالاريدر قرون پيش از تاريخ و در حسرت آن دوراناند. به عنوان مثال خانم
«اولين ريد» كتابي با نام آزادي زنان نگاشته است. او از ديد تاريخي به بازنويسي تاريخ پنهان شده زنان از پيش از تاريخ دوران سرمايهداري پيشرفته پرداخته و در اين پيمايش تاريخي به ريشههاي اقتصادي و اجتماعي و نه زيستي ستم به زنان توجه نموده است و آن را برخاسته از برتريهاي بيولوژيكي و يا رابطه ميان زن و مرد نميداند و علاوه بر آن نشان ميدهد كه برابر يك ميليون سال تاريخ مادر سالاري تنها پنج هزار سال تاريخ پدرسالاري حاكم بوده و با همآميزي مادري و كار، نخستين سيستم اجتماعي بشر، دامپروري و كشاورزي پديد آمده است. و در اين راستا به كار و نقش تقسيم كار و اثر آن در پيشرفت اجتماعي، انسانهاي ساختگي فرو دستي زنان، و نقد جامعه پيشرفته سرمايهداري نيز ميپردازد.» (ريد، ۱۳۸۳: ۱۲)
كتاب شناخت هويت زن ايراني از جمله كتابهايي است كه به بررسي وضعيت زن، در طول دورانهاي پيش و پس از تاريخ ميپردازد و مجموعه اي است كه با ارائه اطلاعاتي در خصوص زنان و نمودهاي آن، به بحث ميپردازد و از طريق دادههاي باستانشناختي (پيكرك
ها و.) در مورد قدرت زنان سخن ميگويد. خانم لاهيجي و خانم كار معتقدند«زن بر پايه مدارك و شواهد موجود، در ادوارد ديرينه صاحب قدرت بوده و تواناييهاي او در عرصه وسيع انديشه، الهيات، اقتصاد و سياست اثر گذاشته است. نمودهاي قدرت زنانه گاهي در صورتهاي عيني و ملموس مانند پيكركهاي زنانه و نقشها و تصاوير باقي مانده بر ظروف و الواح و كتيبهها كه از حفاريها به دست آمده است ظاهر ميشود و گاهي مظاهر اين قدرت در صورتهاي فكري و سمبوليك مانند مفاهيم و اشاره هايي كه در اساطير و افسانهها وقصههاي قديم و بطور كلي در ادبيات كهن نهفته است خود را آشكار ميسازد.» (لاهيجي، كار ۱۳۷۱: ۶۹)
زن برسرير قدرت كتابي از محمود طلوعي است كه در آن از زندگي كلئو پاتراي مصري شروع كرده و در انتها به مارگارت تاچر ميرسد. در اين كتاب نه تنها زناني را كه مستقيماً در رأس حكومت بوده بلكه درباره زناني هم كه به عنوان نايبالسلطنه يا مادر پادشاه و يا از طريق نفوذ در همسر خود بر مسير تاريخ كشور خود تأثير گذاشتهاند، مينويسد.
از همين نويسنده كتاب كه در مورد زناني كه در سياست و تاريخ ايران نقش داشته اند، كتاب از طاووس تا فرح ميباشد. در اين كتاب اسامي اين زنان و نيز درباره زندگي برخي از اين زنان نوشته شده است. اين كتاب در شرح احوال زنان فقير و يا عادي جامعه ايراني نيست. اين زنان كه به دربار شاهي راه مييابند حتي اگر از خانواده فقيري بوده باشند، سپس در دربار شاه زندگي به ظاهر راحتي مييابند و ما تنها از زندگي آنها در زماني كه در دربار بودهاند اطلاعاتي كسب ميكنيم. البته اين بيدليل نيست. زيرا ما حتي درباره مردان غيرسياسي نيز در تاريخ چيزي نميخوانيم زيرا كه تاريخ درباره زندگي و سرنوشت شاهان بوده است و نه مردمان عادي و خارج از حوزه سياست. در كتاب در مورد چند زن سده اخير ميتوانيم درباره كودكي آنها نيز مطالبي ببينيم زيرا چند تن از آنها مانند فرح ديبا و يا اشرف پهلوي خود سرگذشت خويش را نگاشتهاند. در اين كتاب در مورد نفوذ زنان در شاهان و بدين طريق تأثيرشان بر مسير تاريخ ميخوانيم. از مهرباني و يا سنگدلي آنان ميخوانيم اما درباره مسئله اصلي ما، يعني شرح چگونگي نفوذشان در مردان و به دست گرفتن قدرت به ندرت به مطلبي برميخوريم. تنها بطور خلاصه ميدانيم كه بسياري از اين زنان كه خود زن و يا صيغه شاه بودند، براي داشتن توجه و محبت شاه، براي شاه دختران زيبايي پيدا كرده و نزد خود تربيت مينمودند. اين كاري است كه حتي اشرف پهلوي براي غافل كردن برادرش از فوزيه همسر شاه انجام ميدهد. و يا از مهرباني و اعتماد چند تن از زنان اشاره شده است. در مورد مادر ناصرالدين شاه و تأثيرات او بسيار نوشته شده اما اشكال عمده اين كتابها تقليل تاريخ ايران و بسياري از مسائل مملكتي ايران و نيز كشورهاي ديگر به نفوذ زنان است و تحليل مسائل به يك حد سطحي بودن ميرسد.
اما خانم نجم
آبادي درباره تأثير زن در دوران مشروطيت كتاب ارزشمندي تحت عنوان حكايت دختران قوچان دارد. در اين كتاب مي
توان درباره دوراني از تاريخ ايران و نقش زن در آن دوران خواند بدون اينكه زياده
روي بر روي نقش زن در مسائل آن دوران، مشاهده گردد. و همچنين مي
توان در اين كتاب مشاهده كرد كه چگونه قدرت مردسالارانه، سبب شده كه امروز چيزي درباره نقش زنان در آن حوادث، ندانيم.
از ديگر كتابها، توصيههايي به زناناند در راستاي اينكه چگونه خانواده آرام و شادتري داشته باشند كه اين توصيهها توصيههايي مفيدند اما در اين كتابها در مورد مسائل جنسي بسيار گذرا و سطحي حرف زده شده است. حال يا واقعاً نويسنده تا اين حد كم به آن پرداخته و يا مترجم مجبور به سانسور شده است. توصيهها در اين موارد بسيار تكرارياند و از جمله اينكه لباس خوابهاي زيبا و متنوع بپوشيد و بيشتر از اين وارد بحث نميشود. اما كتابهايي كه دقيقاً به رفتارها اشاره ميكنند مفيدترند. مثلاً اين كه صرفاً گفته شود همسرتان را درك كنيد و به او گوش دهيد كافي نيست. بلكه بهتر است رفتار را دقيقاً توصيف كرده و براي كاربرد بهتر از جانب خوانندگان بگويد،وقتي همسرتان با شما حرف ميزند، روزنامه و تماشاي تلويزيون و هر كار ديگري را كنار بگذاريد و تمام حواستان به او باشد، تماس چشمي را حفظ كنيد، وسط حرفش نپريد، نه اينكه صرفاً گفته شود به حرفهايش گوش كنيد. زيرا بسياري از زنان و حتي مردان اين توصيهها را شنيدهاند و سعي در كاربرد آن دارند اما نميدانند يك شنونده خوب دقيقاً چه رفتارهايي انجام ميدهد. مسئله عدم توضيح دقيق رفتار، در مورد مسائل جنسي د رحداكثر ميزان ميباشد. مثلاً به زنان توصيه ميشود كه در مورد مسائل جنسي پرشور باشند اما هيچ توصيفي نميشود از اينكه يك زن پرشور چه رفتارهايي از خود نشان ميدهد.
يعني زنان ما گاه اطلاعات زيادي دارند اما اين اطلاعات كاربردي نشده اند و اطلاعاتي كه نتوان استفاده كرد، بسيار كم ميتواند مثمرثمر باشد و نگارنده يكي از راههاي كاربردي كردن اطلاعات را توصيف دقيق رفتارهاي مربوط به آن ميداند.
برخي از كتابها مانند كتابهاي دكتر باربارا ديانجليس و دكتر جانگري از كتابهاي مفيد روانشناختي در اين زمينهاند. البته لازم به ذكر است كه اين كتابها به بحث قدرت نميپردازند بلكه در راستاي زندگي سالم و شاد و آرام نوشته شده اند و به افراد كمك ميكنند كه راحتتر همديگر را درك كرده، مسائل را حل نموده و در كنار هم سالمتر و شادتر بزيند كه هدف اين كتابها با هدف نهايي در اين تحقيق در يك راستا قرار دارند. (دوينگ، ۱۳۷۳، بيكر، ۱۳۷۶، نوابي نژاد، ۱۳۷۸، پاندر ۱۳۸۱) كه در تحقيق حاضر نيز از مطالب آنها به طور مستقيم و غيرمستقيم بهره فراوان برده شده است.
و اما كتابي كه تا حدودي بيشتر از ديگر كتابها به مسئله مورد بحث ما پرداخته است و البته در حوزه كتابهاي روانشناسي است، كتابي است به نام زن بودن كه خانم دكتر توني گرنت آن را نگاشته است. توني گرنت معتقد است كه فمينيسم سبب استحاله شخصيت حقيقي زن شده است و بنيان خانواده را به خطر انداخته و او از «دروغ بزرگ آزادسازي» سخن ميگويد.
دكتر گرنت معتقد به وجود چهار جنبه به نامهاي:
۱- مادونا «بازتابنده محسنات كامل زنانه از لحاظ بردباري، وقار و وفاي به عهد»
۲- مادر يعني حامي و سرپرست نه تنها فرزندان كه ساير خويشاوندان و دوستان مونث و مردان زندگيش
۳- آمازون شديداً داراي تمركز حواس و فزونخواه، متكي به نفس، ارتباطش با مردانِ زندگيش در قالب رفيق و همكار و رقيب و بالاخره
۴- جنبه معشوقه يعني «زني كه در روابط شخصي خود با مرد در سطوح مختلف عقلاني، عاطفي و جنسي پيش از هرچيز داراي نقش تعيينكننده و فعال است. معشوقه، با مردش به نوعي همخواني ميكند ولي هرگز دست به سينه او نيست. معشوقه، جنبهاي از زن است كه مردان همواره آن را ستايش و تحسين كرده اند.» (گرنت، ۱۳۸۱، ۶)
توني گرنت ميخواهد كمك كند كه زنان در عين اينكه بتوانند در عصر انقلاب صنعتي ايفا نقش كنند اما ويژگيهاي زنانه شخصيتشان را نيز حفظ كنند. او ميخواهد كمك كند زن چهار جنبه شخصيتش را با هم و در حد تعادل داشته باشد.
توني گرنت معتقد به تفاوتهاي روانشناختي و زيست شناختي ميان دو جنس است كه اين تفاوتها را هم صرفاً ناشي از آموزش و يادگيري نميداند. مثلاً عشق را مشغله ذهن زنانه ميداند تا مردانه. اما اين تفاوتها را فرهنگي نميداند. (گرنت، ۱۳۸۱)
او در اين كتاب به زنان كمك ميكند تا زندگي مشتركشان دوام يابد. و براي اين امر در كتاب خود سعي بر آن دارد كه به زنان كمك كند كه زنانگي گمشدهشان را، «به ويژه جنبههاي مادر، مادونا و معشوقه شخصيتش را بازيابد.» (گرنت، ۱۳۸۱، ۱۳) زيرا به نظر او زن امروزي در غرب بيشتر جنبه آمازون خويش را پرورده، طوري كه به «مردي بدلي» تبديل شده است.
دكتر گرنت در اين كتاب توصيههاي بسيار مفيدي به خوانندگان خود ميكند كه شبيه اين توصيهها را در سخنان مصاحبهشوندگانم يافتم كه البته آنها به زبان خود و نه يك زبان علمي در اينباره سخن ميگفتند. مثلاً گرنت به زنان توصيه ميكند كه نوار بهداشتي و ديگر وسايل زنانه خود را در هرجا پرت نكنند و بدينگونه از فاش رازهاي زنانه خود جلوگيري كنند. كه اين كارها از جذابيت زن ميكاهد. زيرا زن براي مرد موجودي پررمز و راز بوده و يكي از دلايل جذب مرد به زن همين رازآميزي زنان ميباشد كه در صورت از دست دادن اين حالت، مردشان را نيز از دست ميدهند. زنان مورد مصاحبه نيز بسيار به موارد اين چنيني اشاره كرده اند. مثلاً آنها حتي از اين سخن گفتهاند كه بهتر است جلوي شوهرتان آرايش نكنيد. بهتر است او نتيجه كار را ببيند و نه فرايند كار را. زيرا ديدن فرايند، از رازگونگي و جذابيت امر ميكاهد.
از كساني كه به زندگي خانوادگي پرداخته و مسأله اقتدار در خانواده را بررسي كرده هوركهايمر است. ماركس هوركهايمر در مقالهاي مشهور با نام خانواده و اقتدار در دوران معاصر، به خصوص بر روي روشهاي اقتداري پدر خانواده تأكيد كرده و با توجه به پيشينهي تاريخي اقتدار، وجود آن را در حال حاضر در خانواده مضر تشخيص داده و در مقاله خود مينويسد، از ميان تمام نهادهاي اجتماعي كه فرد براي قبول اقتدار(يا ديكتاتوري در سطح اجتماعي) آماده ميسازد، خانواده در مقام اول قرار دارد. خانواده به عنوان يكي از مهمترين قدرتهاي تربيتي از شخصيت انسانها مراقبت ميكند و اين عمل را همانگونه انجام ميدهد كه زندگي اجتماعي آن را ميخواهد. در دوران معاصر از اهميت خانواده به عنوان يك واحد اساسي اقتصادي كاسته شده است، اما هنوز بر روي خانواده به صورت نهادي سنتي، با شيوههاي سنتي تأكيد ميشود. اما از آنجا كه پدران امروزي داراي اقتدار واقعي نيستند، زيرا خود در جامعه تحت اقتدار ديگري قرار دارند(در روابط كاري) بنابراين كودكان در سنين نوجواني به عدم اقتدار واقعي پدر خود پي ميبرند. نوجوان از لحاظ شخصيتي داراي تصويري از«قدرت خود كامه» ميشود اما از آنجا كه پدر نمايشگر اين تصوير نيست و جوان در انتظار يك پدر قوي و قدرتمند، يك ابر ـ پدر است، به راحتي تابع جهانبينيهايي چون فاشيسم ميشود. (Horkheimer 1977:85) به عقيده هوركهايمر، وجود اقتدار در خانواده تنها باعث ميشود كه كودك اطاعت و سر فرو آوردن در برابر فرد قدرتمند و خصومت نسبت به ضعفا، افراد تحت ستم و گروههاي خاصي را ياد ميگيرد.» (هوركهايمر به نقل از اعزازي: ۱۳۷۶،۱۹ـ۲۰)
و آندره ميشل در تحقيقي در سال ۱۹۹۶ به اين نتيجه مي
رسد كه ”شاغل بودن زن در فعاليت
هاي اقتصادي معتبر عامل مهمي در بهبود توازن قدرت بين زوجين مي
باشد. (سگالين، ۱۳۷۰: ۲۴۷)
اما در اينجا به آثاري اشاره مي
كنيم كه بيشتر به موضوع مورد بحث ما پرداخته
اند و در آنها رويكرد انسان
شناسي را مي
توان مشاهده كرد.
عذرا شالباف در تحقيقي كه بر روي تأثير تحصيلات زن بر توزيع قدرت در خانواده انجام داده است در بخش نتيجه
گيري مي
نويسد: ”با افزايش سطح تحصيلات زنان، به ميزان متوسطي قدرت تصميم
گيري آنان در حوزه
هاي مختلف زندگي خانوادگي يعني حوزه
هاي اقتصادي، اجتماعي، رسيدگي به امور فرزندان، امور خانگي و امور مربوط به باروري و توليد مثل بالا مي
رود. از سوي ديگر هرچه تفاضل تحصيلات زن و مرد به سمت صفر تمايل يابد و به نفع زن رو به مثبت رود روابط قدرت در خانواده توزيع برابرانه
تر مي
يابد و نقش
ها تقسيم شده و روابط داخلي خانه به سمت تقارن مي
رود“. (شالباف، ۱۳۸۰: ۱۲۵)
هاله لاجوردي در پايان
نامه خود با عنوان ”ساختار قدرت در خانواده“ كه با بهره گرفتن از روش
هاي تحقيق در جامعه
شناسي انجام داده
اند چنين نتيجه
گيري كرده
اند كه تفاوت رده منزلتي شغل زوجين و موقعيت برتر طبقاتي هريك از زوجين، ميزان تحصيلات و نيز ويژگي شخصيتي اقتدار طلبي مي
تواند بر موازنه
قدرت در خانواده تأثير بگذارد. (لاجوردي به نقل از مجرب، ۱۳۸۱).
و خانم پراوانه دانش در پايان
نامه
اي كه در آن تأثير اشتغال مادران بر هرم قدرت را بررسي كرده
مي
گويد:
”به طور كلي مي
بينيم كه قدرت زنان در امور اقتصادي خانواده، امور مربوط به فرزندان، كنترل روابط خويشاوندان افزايش يافته و زنان به مشاركت با مردان در تصميم
گيري در اين امور رسيده
اند. (دانش، ۱۳۷۱، ۲۹۶)
كتابي كه به قلم يك نويسنده ايراني و با رويكرد مردمشناسانه نگاشته شده است كتاب ”زن و قدرت“ اثر پرديس قندهاري است.«كتاب زن و قدرت را ميتوان در حوزه مردمشناسي فرهنگي و جنسيت طبقهبندي كرد، چرا كه در اين تحقيق به خوبي ميتوان نگرشهاي افراد جامعه مورد بررسي(زنان) را در مورد جنسيت و مفهوم زنانگي و مردانگي(كه از مفاهيم اساسي در حوزه انسانشناسي و مردمشناسي جنسيت است) و تحول آن را در گذر زمان دريافت. در اين تحقيق سعي شده جغرافياي روابط قدرت در خانواده(بر مبناي قدرت تصميمگيري) ترسيم شود. اين جغرافيا به سه حوزه كلي تقسيم ميشود كه با يكديگر تعامل و رفتار متقابل دارند. منشأ مصاديق و شيوههاي اعمال قدرت در هر حوزه نيز چون پارامترهاي معين شدهاي كه افراد را در فضاي تصميمگيري قرار ميدهد، مورد توجه و سئوال قرار گرفته است.» (قندهاري: ۱۳۸۲،۱۰) او تحقيقش را بر روي سه نسل و يك خانواده تهراني با منشأ روستايي در منطقه شميران انجام داده است. كتابهايي به قلم نويسندگان خارجي هست كه آنها هم يا در مورد جامعه خود نوشتهاند و يا به صورت كلي و انتزاعي به مسئله قدرت پرداختهاند. اما هيچكدام از كتابها مستقيماً به مسئله استراتژيهاي قدرت زن نپرداخته بودند. مثلاً در كتاب «زنان چگونه به قدرت ميرسند؟» رژه گارودي مينويسد كه زنها در جامعه با مردان مقام برابر ندارند، لذا براي كسب قدرت بايد كارهايي بكنند، مثلاً در راس تمام اشكال سازمانهاي مبارزاتي آزاديخواهي قرار گيرند. اين كتاب مانند بسياري از كتابهاي ديگر پر از بايد و نبايدها است و اما اينكه طي چه روندي زنان ميتوانند به راس سازمانهاي مبارزات آزاديخواهي دست يابند سخني نميگويد و اين كتاب در سطح مسائل كلان اجتماعي زنان است و نه در سطح فرد و حوزه خصوصي يعني خانه و خانواده.
رابر بلود و دنالد ولف در تحقيقي چنين نتيجه گرفتهاند كه«برتري در تصميمگيري با فردي است(مرد يا زن) كه درآمد بيشتري دارد: تربيت، تحصيلات و درآمد مناسب، برتري قابل ملاحظه اي در روابط زناشوئي براي فرد بوجود ميآورد.» (ميشل: ۱۳۵۴،۱۷۸)
در مورد زنان كرد بسيار كمتر از اين ميتوان به مطلبي دست يافت. و اگر مطلبي هست درباره زنان فقير و ظلم رواشده بر آنان است. اما در اينجا ما بر تواناييهاي زنان تمركز داريم نه مشكلات و به زنان عادي جامعه ميپردازيم و در مورد زنان طبقه متوسط مينويسيم كه در ميان زنان سه طبقه اجتماعي كمتر بر آن تحقيق عميقي با رويكرد مردمشناسانه صورت گرفته است. و در مورد كُردها، كتابهاي زيادي به زبانهاي مختلف از جمله به زبان فارسي نگاشته و يا ترجمه شده است. تعداد زيادي از اين كتب به مسائل سياسي و تاريخي كردها مي
پردازند.(مك
داول ۱۳۸۰ ،
كينان ۱۳۷۲،
ادموندز ۱۳۷۶).
اما با تأسف كتابهاي در مورد زنان حداقل به زبان فارسي بسيار كميابند. و اگر هم نوشتاري هست، در آنها تحليل
هاي عميق به چشم نمي
خورد. به عنوان نمونه
مي
توان به نوشته
هاي دكتر رويا طلوعي اشاره كرد كه نوشته
هاي ايشان در حد نوشته
هاي سطحي و ژورناليستي و فاقد چارچوب نظري و تحليل مي
باشد.
و يا مي
توان به زنان ديگري مانند خانم مهپاره ابراهيمي و بيان عزيزي و نسرين خانزادي اشاره كرد.
در كتابي با نام گزيده
اي از زنان نامدار كُرد مي
توان نام تعدادي از زنان كُرد را ديد كه در مورد هر كدام در حد يك پاراگراف توضيحي داده شده است.
همچنين خانم فريدهامين
الاسلام در زمينه زنان كارهاي تحقيقاتي انجام داده
اند كه داده
هاي آماري نسبتاً خوبي ارائه مي
دهد هر چند كه كارهاي ايشان نيز بسيار روشمند نيست اما از