و در صورت نياز به متن كامل آن مي توانيد از لينك پرداخت و دانلود آني براي خريد متن كامل اين پايان نامه اقدام نمائيد.
مقدمه
تحقيق حاضر قصد دارد به مطالعه ساختار شناسانه روايت در مجموعه داستان «يكي بود و يكي نبود»، نوشته سيد محمد علي جمالزاده، بپردازد. جمالزاده، پدر داستاننويسي معاصر ايران محسوب ميشود و مجموعه، تأثير بسياري بر شكلگيري و گسترش داستان كوتاهنويسي به شيوه غربي داشت ومطالعه آن، چه از خطر تأثير پذيري از داستانهاي كهن ايران، چه منظوم و چه منشور، و چه از نظر اثرگذاري بر آثار داستاني پس از خود مفيد است اين نكته كه نخستين داستانهاي كوتاه فارسي، چگونه روايت شدهاند، ما را در درك بهتر ادبيات داستاني معاصر ياري ميكند.
تحقيق حاضر به نه فصل تقسيم شده است. فصل اول به بررسي و نقد نظريات روايت شناسانه معروف پراز فصل سوم تا فصل هشتم كه مهمترين بخش تحقيق محسوب ميشود، به بررسي داستانهاي مجموعه «يكي بود و يكي نبود»، از ديدگاه روايت شناسي ساختار گرايانه اختصاص دارد. اين مجموعه حاوي شش داستان كوتاه به نامهاي «فارسي شكر است»، «رجل سياسي»، «دوستي خاله خرسه»، «درد دل ملا قربانعلي»، «بيله ديگ بيله چقندر» و «ويلانالدوله» است اين داستانها هر كدام در فصلي جداگانه مورد بررسي قرار گرفتهاند.
بخش اول هر فصل به خلاصه داستان اختصاص دارد، در بخش بعدي داستان به صورت مختصر نقد شده است و ارزشهاي ادبي آن مورد سنجش قرار گرفته است. بخش بعدي كه مفصلترين بخش هر فصل است به تحليل روايي داستان ميپردازد. در اين بخش ابتدا داستان به واحدهاي كوچك روايي تقسيم شده است. درباره هر واحد توضيحاتي داده شده است و كاركرد روايي آن هم به صورت مستقل و هم در زمينه روايي كل داستان و نقش آن در پيشبرد طرح (Plot) داستان مشخص شده است.
امروزه، روايت شناسي با نقد و تحليل داستان در آميخته است و روايت شناسي، از ساختارگرايي صرف، به سمت معناگرايي سوق پيدا كرده است. در واقع اين معناي هر بخش از داستان، چه ظاهري و چه تلويني است كه كاركرد ساختاري آن را در كل مجموعه مشخص ميكند. از اين رو در تحليل روايي واحدها، به مسائل مربوط به نقد و تحليل داستان نيز توجه شده است و سعي بر اين بوده كه كار، حالت ساختار شناسانه خشك به خود نگيرد.
در بخش بعدي، ساختار روايي داستان توضيح داده شده است، جدول كاركردهاي آن، براساس نظريه پروپ مشخص شده است و با يك نمودار، سعي شده است شكلروايي داستان نشان داده شود. پس تقابلهاي دو قطبي موجود در كاركردهاي داستان و همچنين تقابلهاي دو قطبي موجد در بين شخصيتهاي داستانها نيز، براساس نظريه سوسور و ياكوبسن در دو جدول جداگانه مشخص شده است.
فصل نهم و آخر اين تحقيق به جمعبندي و نتيجهگيري اختصاص دارد و يافتههاي اين تحقيق در آن به صورت فشرده آورده شده است.
نظر به اين كه در زمينه روايت شناسي داستانهاي فارسي، چه داستانهاي كلاسيك و چه داستانهاي سبك جديد، كار قابل ملاحظهاي تاكنون صورت نگرفته است، اين تحقيق ميتواند الگويي براي تحقيقات بعدي باشد.
ادبيات داستاني آمريكايي لاتين با تكيه بر ارزشهاي زيباشناسانه و شگردهاي روايي خاص خود، امروزه در تمامي دنيا شناخته شده است و علاقمندان بسياري دارد. ادبيات فارسي نيز ذخاير بسياري دارد كه تاكنون كشف شده يا مورد بررسي جدي قرار نگرفته است درست است كه داستاننويسي معاصر ما به تقليد از اسلوب داستاننويسي غربي شكل گرفته است، اما اگر مباني روايت شناسانه داستانهاي كهن منظوم و منشور ما، كه در نوع خود بينظيرند، به خوبي شناخته شده و در داستانها، البته با تكيه بر نوآوري، به كار گرفته شود، دور از انتظار نيست كه داستاننويسي ما نيز عالمگير شود. مردم ما، نسل اندر نسل، از اين داستانها لذت بردهاند و ناخودآگاه جمعي ما اينگونه داستانها را ميپسندد اين منظور، جز با مطالعه توأمان ساختار و معني ادبيات داستان كهن ايران و نه صرفاً مطالعه معناگرايانه، چنان كه مرسوم است، محقق نميشود.
در خاتمه، لازم ميدانم از زحمات اساتيد محترم، آقاي دكتر علي دانشور كيان، كه استاد راهنماي اين پاياننامه بودند، آقاي دكتر عليرضا حاجياننژاد، كه استاد مشاور بودند و كليه كساني كه مرا در اتمام اين تحقيق ياري رساندند، تشكر كنم.