مقالات دانلود مقالات
|
عوامل تسهيل كننده اقتدارگرايي
در حوزه خانواده، حاكميت انديشه “مردسالارانه” مبنا قرار گرفته شده است. فرض ما بر اين است كه يكي از مباني حاكميت الگوي اقتدارگرا در خانوادهها در تحكيم “پدرسالاري” نهفته است و تحقير و فرودست دانستن زن و برتر تلقي كردن مرد ابزار مناسبي براي تحميل اين الگو بوده است (كديور،۱۳۸۱: ۲۹-۳۰ ).
نظام اقتدار مردانهاي كه از راه نهادهاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي زنان خود را زير ستم و سركوب قرار ميدهد (گاهي به جاي واژه مرد سالاري واژه پدرسالاري را به كار مي برند كه درست به نظر نميرسد چون مفهوم آن تنها به جنبههايي از اين نظام اقتدار مردانه و به گروهي از مردان محكوم ميكند) قدرت مردسالاري از آنجا نشات ميگيرد كه مردان به منابع و امتيازات ساختاري قدرت در درون و بيرون از خانه دسترسي بيشتري دارند و واسطه تقسيم آنها در جامعه اند (آبوت و والاس،۳۲۴:۱۳۸۱).
بر مبناي تحقيقات به عمل آمده در جوامعي كه برابري بيشتري بين افراد وجود دارد و در تقسيم نقشهاي جنسها انعطاف بيشتري به چشم ميخورد، الگوي خانوادگي غالبا خشكي و انعطاف پذيري كمتري دارد و مناسبات مبتني بر قدرت با اجبار و فشار زشت شمرده ميشود. عكس اين مساله نيز صادق است (كديور،۱۳۸۱: ۳۰ ).
قدرت مرد و تسليم زن، از همان قديم الايام بيشتر متكي به اعتقاد بوده است؛ اعتقاد به اينكه چنين تسليمي قاعده طبيعي امور است. بخشي از اين باور زاده تعليم و تربيت خاصي بود كه مي دادند- تعليماتي كه در خانه، در مدرسه و در كليسا درباره نقش اصلي زن در نظام اجتماعي و در مقابل خانواده داده ميشد بخش عمده اين سرسپردگي و كم و بيش به طور قطع بخش اعظم آن ناشي از قبول محض چيزي بوده كه اجتماع و فرهنگ از ديرباز برحق و پسنديده يا به اصطلاح ماكس وبر رابطه پدرمندانه معهود ميان حاكم و محكوم، دانسته است. در مجموع اين اطاعت شرطي زن از مرد زاده باور است، اعتقاد بهاينكه خواست مرد نسبت به ابراز خواست ناحق خود او ارجح است و اعتقاد متقابل مرد به اينكه به علت مرد بودن و داشتن خصوصيات جسمي و روحي مردانه حق سلطه بر زن دارد. ماهيت تلاشهايي كه امروزه براي آزادي بخشي زنان ميشود-نهضت آزادي زنان- گواه همين قدرت باور است. قدرت كيفر دهنده مردان، از جمله حق ايراد تنبيه بدني يا روحي شوهر نقد شده است. باا فزايش امكانات شغلي براي زنان در خارج از محيط خانه و با افشاي تبعيضهاي شغلي كه زن را در مشاغل پستتر نگه ميدارد، خواسته شده است كه زنان سير اعمال قدرت پاداش دهنده مرد نباشند. ولي بخش عمده كار اين نهضت مبارزه با باور بوده است، اعتقاد بهاينكه تسليم و تمكين كاري بقاعده و پسنديده و دست كم مقتضي است. اعتبار بخشيدن دوباره به اين باور پافشاري بر چيزهايي كه ارزشهاي خانه، خانواده و مذهب خوانده ميشوند- خود محور تلاشها و خواستهاي كساني بوده كه سد راه نهضت و مذهب خوانده ميشوند- خود محور تلاشها و خواستهاي كساني بوده كه سد راه نهضت آزادي زن شدهاند و شايد نقش زنان در اين جمع بيش از مردان هم بوده است (گالبرايت،۱۳۸۱: ۲۸-۲۹).
۲-۴-۲۷- تعاريف نظري و عملياتي متغير وابسته
در اين تحقيق، مفاهيم در دو دسته از هم منفك خواهند شد: مفهوم احساس قدرت زنان در خانواده بعنوان متغير وابسته تحقيق و ميزان مهريه به عنوان متغير مستقل تحقيق در نظر گرفته ميشود كه به عنوان منبع قدرت روي احساس قدرت زنان تاثير دارد.
متغير وابسته: احساس قدرت زنان
قدرت عبارت است از توانايي فرد در دستيابي به اهداف فردي و كنترل وقايع از طريق كنش عمدي. همچنين مفهوم قدرت در خانواده داراي وجوه عيني و ذهني است. بهطور خلاصه، پس از بررسي نظرات انديشمندان پيرامون قدرت در خانواده و پس از جمعبندي ميتوان اظهار داشت كه نظريهپردازان، مفهوم قدرت در خانواده را در سه بعد ملاحظه كردهاند كه اين سه بعد در تعريف مسئله استخراج و عناصر آن به شرح ذيل است:
– حوزه قدرت:
قدرت در خانواده داراي قلمرو و حوزههاي متفاوتي است. به زعم بسياري از نظريهپردازان قدرت در خانواده داراي قلمروهايي نظير، قدرت در امور اقتصادي، روابط اجتماعي، تربيت فرزندان و تعيين مواليد است.
– ساخت قدرت:
منظور از ساخت قدرت در خانواده، الگوهاي روابط قدرت حاكم بر خانواده است. الگوهاي روابط قدرت در خانواده را به دو بخش عمده يعني رابطه از نوع متقارن (دوسويه يا برابرانه) و روابط از نوع نامتقارن (يكسويه يا نابرابر) تقسيم كردهاند. در روابط از نوع متقارن به مشاركت زن و شوهر در تصميمگيريهاي زندگي خانوادگي توجه ميشود و وجه ديگر حاوي عرصه و قلمروهاي تعيين شده براي تصميمگيريهاي زن و شوهر است و در روابط از نوع نامتقارن عمدتا شكلهاي سلطه يا حاكميت شوهر و زن مورد توجه قرار گرفته است.
– نحوه اعمال قدرت:
انديشمندان نحوه اعمال قدرت (وادار كردن به رفتار) و يا به عبارتي استراتژي برخورد را در چهار وجه مورد ملاحظه قرار داده اند. صرفنظر از حوزه خانواده، پارسونز شيوه اعمال قدرت را در وارد كردن افراد در چهار وجه “مجابسازي”، “اجبار”، “فعال كردن تعهد” و تحريك” ديده است. در حوزه خانواده بسياري از محققان بر اساس يافتههاي تحقيقات خود نحوه اعمال قدرت و وادار كردن را بطور كلي در چهار وجه منابع اطلاعاتي، هنجاري، زور و پاداش ديده اند كه نهايتا شيوههاي اعمال قدرت با ادغام وجوه فوق، به يك تقسيم بندي ميتوان رسيد، كه مبناي اعمال شيوه قدرت در خانواده را براساس مجاب سازي يا مجبورسازي يكديگر مورد بررسي هستند. در شيوه مجاب سازي، مكانيسم هاي عمده كاربرد منبع اطلاعات و استدلال براي يكديگر برجسته است و در شيوه مجبور سازي، مكانيسم هاي عمده منبع زور و اجبار كردن برجسته است.
متغير وابسته در اين پژوهش، احساس قدرت است كه با ارائه تعريف نظري و عملياتي به نحوه سنجش آن ميپردازيم:
تعريف نظري: قدرت از نظر وبر امكان تحميل ارادهي يك فرد بر رفتار ديگران است وي قدرت را چونان شانسي كه يك فرد در بطن روابط اجتماعي موفق شود خواست شخصياش را در برابر مقاومتها به كرسي بنشاند، تعريف ميكند (وبر،۱۳۶۷: ۱۳۹). اما به طوركلي منظور از احساس قدرت، توانايي روحي و رواني فرد در تسلط بر امور، دستيابي به اهداف فردي و كنترل وقايع است.
تعريف عملياتي: براي سنجش قدرت از شاخص تصميمگيري در امور شخصي و نيز زندگي مشترك استفاده ميشود. گويههايي در مورد تصميمگيري در امور شخصي و خانوادگي طراحي ميشود.
تعريف مفهومي و عملياتي متغيرهاي مستقل
متغيرهاي مستقل متغيرهايي هستند كه در جريان پژوهش بر ديگر متغيرها تاثير ميگذارند.
ميزان مهريه:
تعريف نظري: مهر عبارت است: “مالي كه مرد براي عقد نكاح به همسر خود تمليك مي نمايد؛ به عبارت ديگر، مهر مالي است كه به مناسبت عقد نكاح، مرد ملزم به دادن آن به زن ميشود.”
به نظر ميرسد بين بالا رفتن ميزان مهريه در هنگام ازدواج و احساس قدرت زنان رابطه وجود دارد.
دوره زندگي:
تعريف نظري: برناردز دوره زندگي را تصويري از زندگي فرد برحسب رويدادهاي مهمي كه در طول زندگياش رخ ميدهد؛ مانند تولد، ازدواج، پدر يا مادرشدن و مرگ تعريف كرده است (برناردز، ۱۳۸۴: ۳۳۸). بهنام نيز سالهاي زندگي را به چهار دورهي اساسي تقسيم ميكند؛ كودكي، جواني، بزرگسالي و پيري (بهنام،۱۳۸۳: ۱۱۳). اين مفهوم به نحو مناسبي پيوند بين تغيير در خانواده را با تغييرات فردي نشان ميدهد.
تعريف عملياتي: ما در اين بررسي، مراحل مختلف زندگي زنان متمركز بر دورههاي مختلف زندگي آنها را به ۸ مرحله مجرد شاغل، مجرد غيرشاغل، متاهل شاغل، متاهل غيرشاغل، بيهمسر در اثر طلاق شاغل، بيهمسر در اثر طلاق غيرشاغل، بيهمسر در اثر فوت شاغل، بيهمسر در اثر فوت غيرشاغل تقسيم ميكنيم. اين مراحل از آنرو كه زنان را درگير جريانات يا نقشهاي اجتماعي خاصي ميكند بررسي ميشوند.
تحصيلات:
تعريف نظري: انتقال دانش از يك نسل به نسل ديگر به وسيله آموزش مستقيم.
تعريف عملياتي: تحصيلات در اين پژوهش بر اساس آخرين مدرك تحصيلي فرد كه از آموزش و پرورش دريافت كرده است با طرح سوالي از او پرسيده ميشود؛ پاسخگو در سوال دو با انتخاب يكي از گزينههاي بيسواد- ابتدايي- زيرديپلم- ديپلم و فوقديپلم- ليسانس- فوقليسانس و دكترا و ساير به سوال پاسخ ميدهد و به صورت متغير رتبهاي سنجيده ميشود.
اشتغال:
تعريف نظري: هر نوع فعاليت فكري يا بدني كه مطابق قوانين كشور و عرف غيرمجاز نباشد و براي كسب درآمد (نقدي يا غيرنقدي) صورت ميگيرد و نتيجه آن توليد كالا يا انجام خدمات باشد (سفيري، ۱۳۷۷: ۱۱۰).
تعريف عملياتي: شاغل كسي است كه در ازاي فعاليت خود مزدي دريافت ميكند؛ با اين تعريف در اين پژوهش زنان خانهدار و دانشجويان شاغل محسوب نميشوند. غيرشاغل كسي است كه در سنين فعاليت باشد اما به كار اقتصادي براي كسب درآمد مشغول نباشد. سوال سه پرسشنامه براي اين منظور طراحي شده است.
درآمد:
تعريف نظري: درآمد به دستمزدها و حقوقي كه از مشاغل مزدبگير و حقوقبگيري به دست ميآيد، گفته ميشود (گيدنز،۱۳۷۹: ۲۴۸).
سرمايه اقتصادي:
تعريف نظري: در نظريه بورديو يعني همان در اختيار داشتن ثروت و پول تعبير شده است.
تعريف عملياتي: سرمايهي اقتصادي شامل سرمايههاي مالي، ميراث منقول و غيرمنقول، داراييهاي گوناگون و غيره.
پشتوانه اجتماعي:
تعريف عملياتي: داشتن سرمايه اقتصادي يك ارزشي است كه احساس احترام را دربين ديگران و هم چنين خانواده همسر و همچنين نوعي ارزش و شخصيت و احساس امنيت را براي شخص ايجاد مي كند.
امتیاز:
بازدید:
|
|
[قالب وبلاگ : سایت آریا] [Weblog Themes By : sitearia.ir] |